خواب ظریف

ساخت وبلاگ
این مدت بخاطر قرص هایی که میخورم خیلی حال و روحیه م بهتر شده . انگار همه چیز خوبه با همه چیز اوکی ام. انگار هیچ ادمی رو اعصابم نیست و هرچیزی سرجای خودش و اونجایی که باید باشه هست. انگار زندگیم همونجوریه که دوست دارم باشه و همه اتفاقات و ادم ها قشنگن . ولی یه روزایی هم این وسط باز یهو قاطی میکنم و انگار همه چی خرابه. این مواقع البته خیلی کم شده توی زندگیم ولی گاهی بدجوری حس خستگی میکنم. اینکه اندازه ی یه مرد دارم کار میکنم و به هیچ کس نیاز ندارم خیلی خوبه ولی این همه کار کردن و تنها بودن گاهی خیلی خسته م میکنه . گاهی وقتا مثل امروز از ظهر به بعد انگار همه چیز رو اعصابمه و هیچ چیز قشنگ و دلخواهی ندارم . یه همچین وقتایی دوست دارم فقط زمان زودتر بگذره . کار خرابی نکنم . بخاطر حال روحی بدم به کسی بد نگم. همون که شاعر میگه بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم. خلاصه دوست دارم فقط سریع بگذره و کمترین کانکشن رو با ادما داشته باشم تا حالم بهتر بشه. چقدر دوست دارم اون روزایی که زندگی برام قشنگه بیشتر و مدت دارتر باشه تو زندگیم ولی خب اگه این لحظات بد نباشه هم دیگه شاید خیلی همه چیز یکنواخت و عادی بشه.امروز دقیقا نمیدونم چی روی اعصابم رفت. اینکه پروژه ها پول نمیدن. اینکه محمدی هنوز با اون گه کار میکنه اینکه مامانم بهم عذاب وجدان میده، اینکه ته تهش تنهام و خودمم ؟ دقیق نمیدونم چی. شروعش شاید با عذاب وجدان مامانم و جمله ش که اینطرفی نمیای بود ولی ادامه ش انگار همه چیزو برام زشت کرد.فقط باید بذارم امروز بگذره. همین. خواب ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت خواب ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheidashodam بازدید : 18 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 13:56

وقتی حالم خوبه یهو خیلی اغراق امیز همه چیز این رابطه برام قشنگ میشه و هی به خودم میگم مراقب باش این فرصت طلایی رو راحت از دست ندی و خرابش نکنی ولی وقتی حالم بده از همه ی اطرافیانش و حتی خودش زده میشم و فلسفه ی وجودی خودش هم برام جای سوال میشه. مثل امروز . باید خیلی ریز فکر کنم تا بفهمم چی باعث شد امروز به هم بریزم. اینکه داره از اسم من استفاده میکنه ولی حتی به خودش زحمت نمیده یه جمله به ادم بگه یا اینکه رفتار خیلی پررو و طلبکاری داره که این هم وقت ِ بد بودنم به چشمم میاد. شایدم خیلی موضوع ساده ست و صرفا دیدن این ادم باعث میشه موج منفی شدیدی بگیرم و به هم بریزم. نمیدونم.ظهر اومده بود شرکت ما اسناد مناقصه برای خودشون از طرف ما آپلود کنه . که من به بهانه ی بازدید سازمان برنامه بودجه رفتم بیرون از شرکت. وقتی برگشتم هم هنوز بود و یهو شنیدن صداش از توی اتاق باعث شد حالم بد بشه تا الان که هنوز هم بده . خوب شد مجبور نشدم باهاش خداحافظی کنم. فکر کنم دیگه این یه نفر غیر قابل تحمل شده برام بس که انرژی منفیش زیاده و باید تعارف رو بذارم کنار و سعی کنم اصلا نبینمش. همین. خواب ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت خواب ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheidashodam بازدید : 17 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 6:23

رسیدم خونه، درو باز کردم، لامپ های توی هال رو روشن کردم و گفتم سلام. میدونستم هیچ کس خونه نیست ولی انگار که باید موقع ورود به خونه سلام کنم، انگار به تنهاییم سلام کردم. شام نداشتم و حال شام درست کردن هم نداشتم. اینجور وقتا حس میکنم اصلا گشنه م هم نیست. البته کلا خیلی کم گرسنه میشم. لباسامو که درآوردم مستقیم رفتم تو حموم، زیر دوش آب گرم مدام به کارای شرکت فکر میکردم و به مهرداد. از حموم که اومدم بیرون مستقیم رفتم سمت میز ناهارخوری تا گوشیمو بردارم و ببینم از مهرداد چیزی اومده، میس کالش رو دیدم و بلافاصله زنگ زدم، پشت خطش بودم قطع کردم. حوله رو از تنم درآوردم و لباسامو پوشیدم. بعد موهامو با سشوار خشک کردم، همزمان حواسم بود که اگه گوشیم زنگ خورد بشنوم، دوبار هم فکر کردم گوشیم داره زنگ میخوره و سشوارو خاموش کردم ولی اشتباه شنیده بودم. موهام که کامل خشک شد دوباره به مهرداد زنگ زدم. باز پشت خطش بودم، گفتم احتمالا یه دوست پروچونه ش زنگ زده بهش. تلویزیون رو روشن کردم گوشیم هم دستم بود و سعی می‌کردم وی پی ان رو روشن کنم که بتونم توئیترمو چک کنم. یکم از یه سریال آبکی ایرانی که از ای فیلم پخش می‌شد دیدم. شوفاژ خیلی صدای اب میداد و این صدا همیشه روی مخم میره، بلند شدم برای بار صدم هواگیری کنم که مهرداد زنگ زد. رسیده بود خونه و میخواست قبل اینکه بره بالا خبر بده. اصرار کرد حتما شام بخورم. کلا شام و ناهار خوردن براش خیلی مهمه. گفتم اگه گرسنه شدم میخورم. خداحافظی که کرد پیچ شوفاژ رو بستم. دیدم گرمه و دیگه اصلا شوفاژ لازم نیست که حالا بخوام هواگیریش کنم. برگشتم جلوی تلویزیون روی مبل لش کردم، حس دیدن این سریال آبکی رو نداشتم، دیدم ساعت یازدهه و میشه خوابید، مسواک زدم اومدم توی تخت. توی فاصله خواب ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت خواب ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheidashodam بازدید : 84 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 2:19

یه مرز باریکی هست بین شوآف کردن و نکردن . یعنی فهمیدن اینکه کسی داره شوآف میکنه یا واقعیش رو داره نشون میده. فهمیدنش سخته و همین فهم سخت باعث قضاوت میشه . مثلا ممکنه طرف فقط داره از کارهای روزمره یا زندگی روزمره میگه . البته منظورم اون شوآف های گل درشت نیست . ولی خیلیاش صرفا شاید حرفای عادی اون ادم از زندگیش باشه که ذهن قضاوت گر ما میذاره رو حساب شوآف. گاهی هم اینکه اون جمله رو داریم از طرف کی میشنویم تاثیر میذاره . مثلا اگه یه دوست خیلی صمیمی بگی من اصلا نمیتونم چایی بخورم و عشق قهوه دارم نمیذاریم رو حساب ادا دار بودنش. ولی اگه یه نفر که باهاش صمیمیتی نداریم، گرم نیستیم و یه ادم غریبه ست که شاید یکمم ازش خوشمون نمیاد همین جمله رو بگه زود میگیم اوه اوه چقدر ادا داره . فکر کنم بهتره مبنا رو بذاریم روی شواف نبودن حرفا و کارای ادما . به نظرم اینجوری میتونم ادم بهتری باشیم . هرچقدر این فکرو کنم که اون صرفا داره چیزای عادی در مورد خودش و زندگی روزمره و شخصیش میگه و قصدش پز دادن و شوآف نیست، بهتر میتونیم صمیمی بشیم. اصلا بر فرض هم که اون ادم داره پز چیزی رو میده یا داره شوآف میکنه، خب بذاریم اینکارو بکنه تا خالی بشه . شاید بعدش رابطه ی بهتری هم شکل بگیره. حداقلش اینه که بخاطر قضاوت الکی خودمون، حرص نمیخوریم و میذاریم یه ادمی از هر دری میخواد بگه . همین. خواب ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت خواب ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheidashodam بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 14:14

نیاز به تنهایی دارم ولی نمیتونم داشته باشمش. دوست دارم بدون اینکه ادما ازم دلخور بشن و حس منفی بگیرن از همشون فاصله بگیرم و یه مدت هیچ کسی رو نبینم . روح و روان و روحیاتم برای غیرقابل درک شده . اینکه بعضی وقتا بی مورد توی فاز بدی میرم بدون اینکه کسی بهم چیزی گفته باشه. شایدم یه چیزی جمع شده که حواسم بهش نیست . برای همین ادم میچسبه به بهانه های الکی . خودمم نمیدونم چمه . به زور میخوام بخندم نشون بدم همه چی خوبه و نشون بدم از کسی ناراحت نیستم . ولی ته وجودم انگار از همه خسته و دلزده م . دلم تنهایی میخواد. بدون حضور هیچ کس.قرار بود هوای برفی حالمو بهتر کنه . چون همیشه این حال و هوای آسمون رو دوست داشتم ولی نه تنها الان حالم خوب نیست که انگار دلم میخواد جیغ بزنم همه چیو بشکنم، گریه بلند کنم و سر همه داد بزنم . دلم میخواست دلایل محکمی داشتم برای این حالم ولی هیچی ندارم . پریود هم نیستم یا نزدیک به پریودی یا تازه تموم شده باشه که بخوام به هورمونها نسبتش بدم . مهرداد حق داره فکر کنه آنرمالم. حق داره کلافه باشه از دست من . شاید از همه بیشتر حوصله ی همین ادمو ندارم . دوست دارم دور بشه یکم . نباشه یکم. بیرون داره هنوز برف میاد. پنجره پرده ای نداره و ریزش برف بی امان رو دارم میبینم . به این فکر کردم دارم باز یه سری رفتارها رو تکرار میکنم. با اینکه خیلی سعی میکنم حواسم باشه قدر چیزای خوب زندگیمو بدونم ولی انگار ادم قدر نشناسی ام . الان که هیچ مشکلی نیست الان که همه چی رو رواله الان که هیچ دغدغه ی خیلی بد بزرگی ندارم به جز دغدغه کار که خب همیشه هست ... پس چرا خوب نیستم ؟ این چه حالیه دارم ؟هنوز داره برف میاد و من آهنگ از روزگار دلم گرفته ی ابی رو گذاشتم تو گوشم و همینجوری مدام و پشت هم دا خواب ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت خواب ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheidashodam بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 14:14

امروز داشتم فکر میکردم چقدر خوبه ادم عاشق باشه یا حتی اگه نیست ولی دوست داشتن هست، تمرین عاشقی کنه. هوس کردم کتاب نامه های جویس به نورا رو بخونم . یه بخش هاییش رو هم بنویسم اینجا :نورای عزیزم، بگذار بگویم چقدر آرزو دارم در هر چه میتوانم داشته باشم با من سهیم شوی. اگر آرزوی تمام و کمال داشتن فردی، تحسین کردنش و عمیقا به او بالیدن و تلاش برای شادی اش، نوعی عشق است، پس علاقه ی من شاید یکجور عشق باشد. تنها یاد تو مرا به نوعی رویای گنگ میبرد. هیچ واژه ای به قدر کافی مهربان و لطیف نیست که سزاوار نامت باشد. خواب ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت خواب ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheidashodam بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:32

دو سه روزه صبح ها که بیدار میشم انگار دلم خیلی گرفته ست. دلیلش رو هم نمیتونم بفهمم. یعنی همون اول صبح فکر میکنم دلیلش تنها بودنم تو اون خونه ست. ولی مثل امروز که ادامه دار میشه دیگه نمیدونم دلیلش چیه . فکرم مشغول شروینه . چرا انقدر برای این بچه همیشه نگران و غمگینم ؟ همین جا هم که بودن همیشه حس میکردم چقد این بچه گناه داره و طفلکیه . درحالیکه خب چیزی کم نداره . البته میدونم بیشترش بخاطر رفتارهای خواهرم با بچه ست که حس میکنم خیلی عصبی و تند مزاجه . مامانمم حس منو داره . من اصلا تمام این بی روحیه بودنم به مامانم رفته . توی اوج خوشی هم میتونه یه چیزی پیدا کنه که فقط برای همون غصه بخوره . نمیتونه و نتونسته هیچ وقت شاد باشه و منم مثل همونم . شایدم از اوضاع این روزهای کشوره که دلم گرفته . زندگی قبلی و ارتباطات مجازی قبلی رو نداریم و زندگی الان هم نمیدونیم چی قراره بشه . دوست داریم جمع بشه اینا برن ولی میگیم چرا برن وقتی انقدر قدرت و پول دارن . شایدم جمع همه ی ایناست . تنهاییم، شروین، وضعیت گنگ خواهرم و اوضاع مملکت. اصلا چرا آدم خوب باشه ؟ ولی خوبه که آدم بتونه روحیه ش رو حفظ کنه . که خوب باشه که بگرده دلخوشی و امید پیدا کنه . وگرنه این زندگی که تا بوده همین بوده و هیچ وقت خالی از غم و مشکل و نگرانی نبوده . خواب ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت خواب ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheidashodam بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:32

خواب دیدم چندتا بسیجی دنبالمن که منو بگیرن. یه خانومی که اشنا بود انگار منو لو داده بود، توی خوابم همه دوستام بودن انگار سفر بودیم. دعوای دیشبم هم تو خواب اتفاق افتاده بود. شاهین اومد بهم روغن موتور بده دوتا داد دستم هردوتاش رو پرت کردم وسط خیابون. تو خواب به مهرداد گفتم حال شاهین رو جا آوردم که دیگه گه اضافه نخوره، و جوری بودیم که انگار دیگه تموم شدیم برای هم.از مهرداد فاصله گرفته بودم با نوبختی حرف میزدم و جلو جلو میرفتم مهرداد هم طبق معمول همیشه به تخمش بود. خواب ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت خواب ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheidashodam بازدید : 119 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:32

بعضیا فقط باید بمیرن تا توقعاتشون با خودشون خاک بشه و تموم بشه. خواب ظریف...
ما را در سایت خواب ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheidashodam بازدید : 88 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 11:13

حس میکنم دارم کم‌کم به اون میزان بلوغ لازم میرسم که وقتی با یکی مشکل دارم اگه حتی رضا هم باهاش صمیمی بود به تخمم بگیرم. البته قبلا هم همین حس رو نسبت به دوستام داشتم که اگه خودم شخصا با کسی مشکل داشتم خواب ظریف...ادامه مطلب
ما را در سایت خواب ظریف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheidashodam بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 11:44